سوتی خردادی!!!

دیروز من بدترین سوتی عمرم را جلوی همه فامیل دادم البته اگه کسی اهل خلاف باشه میفهمه اینجور سوتی ها چه آبرویی از طرف میبرن خدا رو شکر که ما هیچکدوم خلاف ملاف نیستیم مگه نهههههههههههه؟ 

 

دیروز عقد پسرخاله جان بود و شوهر خاله جان بعد از مراسم عقد که محضری بود همه را واسه ناهار دعوت کرد به رستوران سر میز من روبروی دختر خاله م سمانه - ۱۰ سالی ازم بزرگتره و اونم خردادیه اما شیطون ترین دختر خردادی که من دیدم - و شوهرش فرزام نشستم واسه نوشیدنی همه دلستر سفارش دادن من ایستک با طعم انار را خیلی دوست دارم اما خداییش تا حالا نتونستم یکی را کامل سر بکشم واسه همین یه مقدارش تو لیوان ریختم وبقیه ش را به فرزام دادم و از اونجایی که ما ایرانیها همیشه به هم تعارف میکنیم شما چطور؟ اونم شروع کرد تعارف کردن که نه نازی جون تو خودت بخور و ... منم گیر سه پیچ دادم و به سمتش نیم خیز شدم و بطری رو گذاشتم جلوش و در همون حال با صدایی بلندتر ازبقیه گفتم: نه آقا فرزام این مزه ش خیلی خوبه اما  من تا گردن را بیشتر نمیتونم بخورم شما دیگه از گردن تا پایینش را بخور!!! 

 

بعد یهو سمانه از زیر میز محکم زد رو پام منم برگشتم نگاهش کردم آروم بهم گفت بشین سر جات دیوونه جان  این چی بود گفتی دختر!!! ببین همه برگشتن دارن نگات میکنن!! 

 

راست میگفت دیدم همه مللللت همیشه در صحنه  - ۲تا خاله هام وشوهر بچه داماد وعروس نوه و  دایی بزرگم وزنش  بابا و مامان  عروس و خانواده عروس - برگشت دارن ما رو نگاه میکنن که این چیه یا کیه که من و فرزام سر خوردن گردنش یا کمرش یا... با هم تعارف تیکه پاره میکنیم تا اگه چییییییزه به درد به خوریه اونها هم بی نصیب نمونن و مستفیض بشن و بعد که فهمیدن این حرفها همش به خاطر یه ایستک ناقابله قیافه شون اینطوری شد(ببین اونا فکرشون منحرفههه من وتو که اصلاُ نه نه )  

 

بیچاره فرزام تا آخرش دیگه جیکش در نیومد 

 

بیچاره بطری ایستک که تا آخرش همینجوری ناکام مونده وسط میز 

 

بیچاره نازی که بعد از مدتها که یه روز بهش خوش گذشته بود حالا اینطوری حالش گرفتیده شد